
سعی می کنند هر طور شده به طرف بفهمانند از تو متنفرم، یا از تو خوشم نمی آید، دوستت ندارم ...
از این جهت استعدادشان حسابی شکوفا شده است و اگر طرف را هم گیر نیاورند سفارش می کنند: «بهش بگو، ازش متنفرم» !!!
در دوست داشتن چطور؟! سعی کرده اید به دوستتان بگویید دوستش دارید؟!
پیامبر(ص) فرمودند: «وقتی یکی از شما رفیقش را دوست دارد، دوستی اش را اظهار کند.»
دوستت دارم رفیق!!!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچ
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم...
متل چیست؟متل [ م َ ت َ ] به قصه‌های کوتاه سرگرم کننده با مضامین لطیف و آموزنده گفته می‌شود که تمام یا قسمتی از آن قافیه دار، شعرگونه و یا مانند بحر طویل باشد. قهرمان متل‌ها اغلب حیوانات، ولی گاهی انسان‌ها و یا مظاهر طبیعت هستند. امروزه متل به داستانهای منظوم کودکانه گفته می‌شود. معمولاً مصرعهای متل کوتاه است. دویدم و دویدم و اتل متل توتوله از متلهای معروف فارسی هستند.
اتل متل توتوله از متل های قدیمی و بازی کودکانه بوده که امروزه دیگررواج ندارد.بچه های امروز در عصر تکنولوژی بدنیا آمده و فرق متل ها و اشعار بی معنی و بی سرو ته را به خوبی می فهمند.
اتل متل بازی گروهی یا انفرادی کودکانه به صورتی که پاها را دراز کرده و شعر مخصوص آن خوانده می‌شد و با هر ضرب آهنگ شعر دست روی یک پا می‌رفت و در پایان شعر- پایی که شعر روی آن پایان می‌پذیرفت به عنوان بازنده انتخاب می‌شد واین کار تا باقی ماندن یک پا ادامه می‌یافت. شعر اتل متل به این صورت بود:
اتل متل توتوله
گاو حسن چه جوره؟
نه شیر داره نه پستون
شیرشو بردن هندستون
یک زن کردی بستون
اسمشو بزار عم قیزی
دور کلاش قرمزی
هاچین و واچین یه... پاتو.. ورچین
به شاعر چنین شعری باید جایزه داداین شخص با قراردادن چند مصرع بی معنی فقط می خواست بچه ها را ساکت کند.احوالپرسی از گاو حسن
گاوی که احتمالا نر است و شیر ندارد ولی چگونه است که شیرش را به هندوستان برده اند
وقتی خودمان اینجا با گرانی شیر مواجه هستیم صادرات شیر چرا؟ آنهم به هندوستان؟!
و اما چرا زن کردی؟و اینکه اینهمه اسم قشنگ چرا اسمش باید عم قیزی گذاشته شود؟در حالی که عم قیزی ترکی است نه کردی؟
شاعر احتمالا مردسالار بوده چون هم میخواسته اسم زن را عوض کند هم نوع پوشش او را
وقتی داشتم درباره این مطلب تحقیق می کردم با کمال تعجب در جاهایی خواندم که این شعر توطئه بیگانگان است حتی گفتند بد آموزی دارد
و به همین علت ممنوع شده است برخی هم گفتند سیاسی است
برخی تحلیل کردند که به دین اسلام توهین شده چرا بجای کوروش و بابک از اسم حسن استفاده شده و منظور شاعر امام حسن بوده
راستش را بخواهید من از چنین تحلیلهایی خنده ام گرفتعزیزان این یک شعر بی سر و ته و بچه گول زن و بچه ساکت کن بوده فقط همین
گویا شاعرش صبحانه نخورده بود که چنین شعری سروده بود شاید هم بچه ها را دست کم گرفته بود
من از چنین تحلیلهایی تعجب میکنم مگر میدان بوکس است که همش میخواهید بر دهان دشمن مشت بزنید
ایرانیها هنرمندند نه بوکسور
این شعر بی معنی است کاملا صحیح- ولی تحلیلها و نقدهای شما بی معنی تر است.اینگونه که پیش می روید می ترسم شعر یه توپ دارم قلقلی را هم به بمب اتم تشبیه کنید و توطئه دشمن بدانید.
ویرایش و تغییر شعر اتل متل توتوله
اتل متل مادرم
همیشه تاج سرم
اتل متل بابا جون - شمع و چراغ خونه
احترام هردوشون باید یادم بمونه
اتل متل کلوچه
غصه و غم چه پوچه
مهربونی قشنگه
راه غمو می بنده
اتل متل رودخونه
بچه خوب درسخونه
سلام یادش نمیره
نمره 20 می گیره
بچه خوب تمیزه
پیش همه عزیزه
اتل متل قاصدک
رسیده یک پیامک
"هاچین و واچین نداریم
از چینی ها بیزازیم
کالای چینی ممنوع
جاش ایرانی میزاریم"
اتل متل ریاضی
آی بازی بازی بازی
حالا با 10 شماره
یک پاشو برمیداره
در شعر اتل متل توتوله هم قافیه به درستی رعایت نشده بود خدا رحمت کند نیما یوشیج را که شعر نو ابداع کرد. پیام شعر بالا احترام به پدر و مادر- شادی و مهربانی- سواد و نظافت- تولید و اقتصاد ملی است.ولی با همه این تفاسیر بزرگترها از شعر اتل متل خاطرات زیادی دارند ولی بچه های امروز که ذهن پرسشگری دارند با خواندن این شعر برایشان هزاران پرسش پیش می آید
لطفا هم به خاطره بزرگترها و هم به ذهن پرسشگر و کنجکاو کودکان احترام بگذارید .
مردم عزیز ایران لطفا به اعلامیه زیر توجه فرمائید:
بسمه تعالی
با نهایت تاثر و تاسف کمیته بین‌المللی المپیک رشته کشتی را از فهرست ورزش‌های المپیک 2020 حذف کرد.تا راه را برای رشته های جدید باز کند. رشته های بیس بال، کاراته، اسکیت، صخره نوردی، اسکواش، و ووشو از نامزدان جایگزینی کشتی در المپیک 2020 هستند که عواملی چون حق پخش تلویزیونی، فروش بلیط، سیاست های ضد دوپینگ و محبوبیت جهانی در انتخاب آن دخیل خواهد بود.پیش از این با تصمیم کمیته بین المللی المپیک رشته های گلف و راگبی به جمع ورزش های المپیک 2016 ریو دو ژانیرو اضافه شده بودند.
یک سوال مهم:چرااااااااااااااا؟!!!
شاهنامه فردوسی شناسنامه ملت ایران است.حذف ورزش ملی برابر است با حذف هویت ایرانآهای آقای المپیک
با شما هستم آیا در شهر و کشور شما دستکاری شناسنامه مجازات ندارد؟؟؟!!!چگونه ما ایرانیان می توانیم شاهد حذف ورزش ملی خود باشیم؟اینجا سرزمین کهن و متمدنی بوده بد نیست کمی تاریخ هم مطالعه کنی.
انسانیت - پهلوانی و جوانمردی با رشته کشتی عجین شده است این ورزش یکی از پرمدال آورترین و پرافتخارترین رشته ورزشی ایرانیان در رقابت های جهانی می باشد. آهای آقای المپیک با ما به از این باش که با خلق جهانی
از مسئولین محترم تقاضای پیگیری و اعتراض دارم اگر لازم باشد ما مردم غیور ایران حاضریم در یک مشارکت ملی و یک راهپیمایی عظیم حمایت خود را از ورزش کشتی اعلام نمائیم.ما شناسنامه دستکاری شده ملی نمیخواهیم
مردم سرافراز ایران در حمایت از فلسطین و لبنان همیشه پرشورند چرا نباید در حمایت از غرور ملی خود پرشور و یکصدا باشند.
لطفا ساکت ننشینید اجازه ندهیم آقای کشتی فیتیله پیچ شود.
اهمیت ورزش کشتی در شاهنامه فردوسی
روح فردوسی بزرگ شاد باد 30 سال عمر گرانبهای خود را صرف زنده کردن فرهنگ و زبان و هویت ملی ایرانیان کرد.
کشتی از فنون ورزش های دونفره، در شاهنامه است که رواج زیادی در دوره پهلوانی داشت. کمربند زرتشتیان به نام کشتی یا بنددین نشان می دهد که این ورزش در سلسله های کهن ایرانیان وجود داشته و در اوستا و شاهنامه متداول بوده است. کشتی در واقع کمربندی است که به معنی آماده کار شدن تعریف شده است. بنابراین مهارت کشتی را می توان جزء قدیمی ترین رشته ها و فنون ورزشی در نظر گرفت که در نبردهای جنگی دونفره از آن استفاده می شد.
نه من کودکم گر تو هستی جوان به کشتی کمر بسته دارم میان
چو شیران به کشتی درآویختند زتن ها خوی و خون همی ریختند
بدو گفت خون و جنگ و نبرد بکشتی پدید آید از مرد مرد
بکشتی بگردیم با یکدیگر بگیریم هر دو دوال کمر
اهمیت کشتی در شاهنامه به گونه ای است که نتیجه نهایی بسیاری از نبردها به کشتی ختم یا مشخص می شد (مانند نبرد رستم و سهراب، نبرد بیژن و هومان، نبرد منیژه و خسرو). شایان ذکر است در شاهنامه 42 بار از واژه کشتی استفاده شده است. البته با توجه به فنون مختلف کشتی مانند دوال کمر، میان کمر، کمربند، کمرگاه، بند استفاده از این مهارت بیشتر خواهد شد. به نظر می رسد که رشته مشت زنی نیز جزو فنون قدیمی کشتی باشد و شاید در نبردهای شدید دونفره از این فن استفاده شده است .
تهمتن شد آشفته از گفتنش یک مشت زد بر سر و گردنش
یکی مشت زد نیز بر گردنش کز آن مشت برگشت لرزان تنش
حالا که مشت زنی(بوکس) از فنون قدیمی کشتی است آیا انصاف است بوکس در المپیک باشه ولی کشتی حذف شود؟آیا این ضایع شدن حق ایرانیان و نیز محروم شدن از کسب مدالهای بیشتر نیست؟ آقای المپیک لطفا بگو چرا؟؟؟؟
به نقل از خبرآنلاین-سازمان فضایی ایران با اعزام میمونی به ارتفاع 120 کیلومتری سطح زمین و بازیابی سالم آن موفق شد به ششمین کشوری لقب بگیرد که به طور مستقل موفق به اعزام موجود زنده به فضا و بازیابی سالم آن شده است. پیش از ایران کشورهای، روسیه، آمریکا، چین، ژاپن و فرانسه موفق به انجام چنین کاری شده بودند.
به گزارش خبرگزاری مهر:سازمان فضایی ایران ، زیر مجموعه نهاد ریاست جمهوری ، چندی قبل یک میمون را با کاوشگر "پیشگام" به فضا پرتاب کرد و سپس اعلام داشت که این موجود زنده ، صحیح و سالم به زمین بازگشته است.این که کشورمان بدین حد از علم و فناوری رسیده که بتواند وارد عرصه فضا شود ، برای همه ایرانیان ، جای مباهات دارد .
متاسفانه بعد از ارسال اولین میمون فضانورد به فضا ، رسانه های خارجی ، با انتشار عکس هایی ، مدعی شدند که میمون ارسال شده به فضا ، دارای یک خال در بالای چشم راستش بوده ولی در تصاویر منتشره از او به هنگام بازگشت ، اثری از این خال نیست. به علاوه ، در رنگ دو میمون تفاوت وجود دارد.رسانه های خارجی با تیترهای درشت و تصاویر مقایسه ای ، کوشیدند سازمان فضایی ایران را متهم به بی صداقتی در این باره کنند.
هرچند در بدو امر ، مسوولان این سازمان واکنشی به این موضوع نشان ندادند ولی در پی گسترش اخبار و شایعات در این باره ، دکتر محمد ابراهیمی ، رئیس پژوهشکده سامانه های فضانوردی اعلام کرد: تنها باید به تصاویری که از کانال رسمی سازمان فضایی ایران منتشر می شود، استناد کرد و برخی تصاویری که در چند روز اخیر از میمون فضانورد منتشر شده آرشیوی بوده و مربوط به آماده سازی این پروژه و تست های مختلف از چندین میمون است.
اما پخش تصاویر آرشیوی چرا؟؟؟!!! واقعا حیف است حلاوت و شیرینی یک خبر موفقیت آمیز با پخش تصاویر آرشیوی تبدیل به زهر شود.
چه کسی مسئول است؟اقتدار و موفقیت ایرانیان آرزوی همه ماست.امیدوارم پاسخ صریح و محکمی به این شبهات داده شود.و دیگر هرگز هرگز هرگز شاهد تصاویر آرشیوی از رسانه ها نباشیم
طنز میمون فضانورد و ستاد حمایت از میمونها!!!
سلام میمون ناز و خوشگل. رسیدن به خیر.
سلااااااااااااااااااام ممنون
از 120 کیلومتر بالای زمین چه خبر؟
چی بگم! من که از اول تا آخر بسته شده بودم. چی بگم!
حوصله ات سر نمی‌رفت؟
نه زیاد. یه تلویزیون جلویم بود که توش آدم‌ها را نشان می‌داد و سرگرم می‌شدم.
چه جالب، ولی ما همیشه می‌دیدیم آدم‌ها با دیدن میمون‌ها سرگرم می‌شوند.
وا... چی بگم... فعلا که شما آدم‌ها سرگرم کننده‌تر هستید. رسانه های غربی آبروی ما میمونها را بردند آنان می گویند که من در فضا جراحی پلاستیک کردم که خال صورت و قیافه ام پس از بازگشت به زمین عوض شدآخه من پولم کجا بود که این کارها رو بکنم
خب برگردیم به بحث. خوشحالی که به‌عنوان یک میمون به فضا پرتاب شدی؟
من بعنوان یک طاووس هم که پرت می‌شدم هوا باز هم خوشحال نبودم.
ای بابا. چرا؟
ای بابا من فضا می‌خواهم چه کار کنم؟! 10 ساله کار می‌کنم هنوز بیمه نیستم، حقوقم را 6‌ماهه نگرفته ام، موز نه تنها سر سفره نیامد بلکه شد کیلویی چهار هزار تومان! قبلا به خانمم موز می‌دادم بخورد و ایشان هم قبول زحمت می‌کرد و لیتر لیتر شیرموز تولید می‌کرد و می‌داد به بچه‌ها!
اما الان چی؟ از بس این طفلان معصوم موز مصنوعی گاز زده اند دندان برایشان نمانده! سیرک هم که دیگر رونق سابق را ندارد، وضع مالی ام خوب نیست به‌جان شما اگر محتاج نبودم هیچ وقت نمی‌رفتم فضا.
دلم کباب شد آقای میمون! حالا به‌عنوان سوال آخر، اگر یک بار دیگر همچین پیشنهادی برای فضاانوردی بهت بشود قبول می‌کنی؟
نخیر عمرا، قبول نمی‌کنم.
پس اگر تو نروی فضا چه کسی را بفرستیم؟
من چه می‌دانم؟مگر ما میمونها چه آزاری به شما انسانها رساندیم ؟چرا اینگونه آزمایشها را روی معتادان - قاچاقچیان زندانی- زورگیران- مزاحمان خیابانی و اراذل و اوباش انجام نمی دهید؟؟!!ما میمونها آزارمان حتی به یک مورچه هم نمی رسدآنجا کلی ترسیده بودم
متشکرم.
خواهش میکنم عزیزم
پی نوشت:با خود می اندیشم که چه می شود بجای آزمایش روی میمونها و موشهای آزمایشگاهی- آدمهای بد و مردم آزار از جمله زورگیرها - دزدها- مزاحمان خیابانی و اراذل و اوباش را به فضا بفرستیم یا مورد آزمایشهای دیگر قرار بگیرند واقعا آدمهایی که نبودشان بهتر از بودنشان استکسانی که اصلاح پذیر نیستند و به دیگران ظلم می کنند.
تشکر نوشت:از مخاطبین و دوستان عزیزم که در این چند روز غیبتم نگرانم شدید و بهم سرزدید بی نهایت سپاسگزارم خیلی خیلی دوستتان دارم
بودن یا نبودن مساله اینست.دو سارق زورگیر به دار مجازات آویخته شدند .دو پسر اعدامی 20 و 23را بالای جرثقیل بردند و طناب دار را بر گردن آنها انداختند. 11آذر امسال یکی از شهروندان هنگام ورود به شرکتی در تهران مورد حمله چهار زورگیر موتورسوار قرار گرفت که فیلم این زورگیری در اینترنت منتشر شد. دزدان پس از سرقت با قمه وایجاد رعب و وحشت از محل گریختند. با شکایت شاکی چهار زورگیر دستگیر شده و پرونده
برای محاکمه به دادگاه انقلاب فرستاده شد که شعبه 15 دادگاه انقلاب دو نفر از
زورگیران به نام های علیرضا مافیها 23 ساله و محمدعلی سروری
را به اتهام محاربه به اعدام محکوم کرد. با تائید حکم در دیوان عالی کشور ، دو زورگیر خشن به دار مجازات آویخته شدند تا مایه عبرت همگان شوند.
اما آیا به نظر شما با اعدام این دو جوان - زورگیری برای همیشه ریشه کن شده است ؟!! آیا از این پس دیگر کسی زورگیری و قتل و تجاوز و غارت و سرقت نخواهد کرد؟
داستان واقعی خفاش شب
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود.درست 15 سال پیش (سال 1376)مردی 33 ساله مشهور به خفاش شب اعدام شد تا مایه عبرت همگان شود.غلامرضا خوشرو معروف به خفاش شب از معروف‌ترین قاتلان زنجیره ای ایران بود.قتل‌های زنجیره‌ای اوهمراه با سرقت و تجاوز جنسی بود .او با پوشیدن لباس سیاه و سرقت یک خودرو، اقدام به مسافرکشی می‌کرد. او پس از سوارکردن دختران جوان و زنان آنان را به محل خلوتی می‌کشاند و پس از سرقت وسایل شان و آزار آنان طعمه‌های خود را به قتل رسانده و سپس اجساد آنان را در محل خلوتی می‌سوزاند.
دادگاه وی یکی از جنجالی‌ترین دادگاه‌های تاریخ ایران بود که به شدت مردم را متأثر کرد. اتهامات وی 9 فقره قتل، تلاش برای قتل خواهر زاده خردسال خود با قرار دادن وی در کشوی کمد، فرار از دست ماموران - سرقت و تجاوز اعلام گردید. تمام مراحل دادگاه جز رسیدگی به اقدامات منافی عفت وی بطور علنی برگزار شد.
اعدام خفاش شب و لبخند زدن او هنگام اعدام
غلامرضا خوشرو روز 22 مرداد 1376 پای چوبهٔ دار رفت درحالی‌که روی کاغذ نوشته بود: «به هیچ‌کس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم» و در شرایطی که 214 ضربه شلاق خورده بود به‌دار آویخته شد. او هنگام اعدام خیلی خونسرد بود و لبخند می زد.
اعدام و لبخند عقرب سیاه
صادق مرادی ملقب به "عقرب سیاه" در 21 شهریور 1391 در چهار راه نظام آباد تهران با حضور زیاد مردم و نیروی انتظامی در تاریخ به دار آویخته شد او نیز هنگام اعدام لبخند می زد.حدود سه سال پیش در اطراف رباط کریم شایعاتی مبتنی بر بازگشت خفاش شب به گوش می‌رسید که ترس را در جان هر خانم رهگذری که قصد سوار شدن بر ماشین کرایه‌ای را داشت می‌انداخت. گزارشهای متعدد به پلیس بالغ بر 30 مورد در خصوص زورگیری و تجاوز به عنف وجود داشت و پلیس آگاهی با حاد شدن موضوع با تمام امکانات بدنبال این جنایتکار بود. در یکی از روزها، پلیس گشت شاهد درگیری خانمی با راننده ماشین پراید شده و وارد عمل می‌شود و با دستگیری راننده، متوجه می‌شوند که جنایتکاری که ماه هاست به دنبال او هستند در چنگال قانون گرفتار گردیده‌است.عقرب سیاه در مراحل اولیه بازجویی و بازپرسی به ربودن و آزار و اذیت جنسی بیش از سی زن و دختر اعتراف کرده بود.
عقرب سیاه هم هنگام اعدام لبخند می زد و خیلی خونسرد بود.یکی از قربانیان پس از اجرای حکم در جمع خبرنگاران گفت : عقرب سیاه پس از آزار
و اذیت مرا به داخل چاهی انداخت که پس از حدود یک ساعت خود را بیرون کشیدم. او نباید به این راحتی می مرد.
او باید قبل از مرگ به ما التماس می کرد. التماس های قربانیانش را فراموش کرده است.اعدام مایه عبرت نیست مجرمان باید به گونه ای مجازات شوند که روزی هزاران بار آرزوی مرگ کنند"
اندیشه نوشت: شاید لبخند جناب خفاش شب نیشخندی بود و شاید خوشحال بودند از اینکه 9 زن و دختر بیگناه را آنگونه با قساوت و سنگدلی مورد تجاوز قرار داده و سپس با ضربات چاقو به قتل رسانده و در آخر هم سوزانده بود ولی مجازاتش فقط و فقط اعدام بود و 214 ضربه شلاقبهرحال نیشنخند خفاش شب خیلی معنادار بود و امروز پس از گذشت 15 سال همگان دیدند نه تنها جنایت و تجاوز و قتل و زورگیری ریشه کن نشد بلکه میانگین سنی مجرمان و جنایتکاران کمتر هم شده است.من امیدوارم اعدام مجرمان و زورگیران -آخرین راه حل باشد بهتر است ریشه ای به قضیه نگاه کنیم تا خدای ناکرده 15 سال بعد دیگر شاهد چنین حوادث ناگواری نباشیم.لبخند مجرمان هنگام اعدام با ما سخن می گوید.
مجرمان باید شدیدا مجازات شوند بهتر است از چنین مجرمانی برای ساختن راه- پل- بیمارستان و مدرسه و نیز برای عمران و آبادانی کشور بیگاری کشید(کار کردن بدون مزد). اجازه ندهیم مجرمان صحنه اعدام را با سالن عکاسی اشتباه بگیرند و لبخند بزنند
اعدام مایه عبرت نیست هیچ انسانی در شکم مادرش مجرم نبوده مشکلاتی از قبیل فقر اقتصادی و فرهنگی عامل جرم و فساد در جامعه است. ریشه فقر را بخشکانیم در جامعه فرهنگسازی کنیم سطح سواد و فرهنگ جامعه را گسترش دهیم و جامعه را به سمت آرمانهای انسانی سوق دهیم تا دیگر شاهد چنین حوادثی نباشیم.
سر پیری معرکه گیری!!!!!ازدواج یک پیرمرد 90 ساله با دختری 15 ساله در عربستان در ازای مهریه سنگین، باعث محکومیت‌ها و انتقادهای شدید از سوی گروه‌ها و فعالان در رسانه‌های اجتماعی و حقوق بشر شده است.این ازدواج است یا کودک آزاری؟؟؟؟؟؟؟!!!
پیرمرد 90 ساله عربستانی پس از فرار عروس 15 ساله به خانه والدینش، اعلام کرد که ازدواجشان کاملا قانونی و درست بوده و برای ازدواج با وی 17 هزار و 500 دلار آمریکا به عنوان مهریه پرداخت کرده است.(خدایا یعنی در خانه چنین پیرمردانی آینه وجود ندارد که تفاوت را احساس کنند؟؟!!
قرن 21 و کودک آزاری؟؟؟!!! داماد 90 ساله گویا در 1000سال پیش زندگی میکرد گذشت زمانی که پیرمردان با دختران 7 ساله ازدواج می کردند
امروزه زمانه عوض شده است بهتر است با تغییرات کنار بیائیم و آبروی خود را نبریم
چون امروز همه مردم عاقل و باسوادند کاش داماد 90 ساله هم دچار زوال عقل نمی شد
).
حکایت ازدواج پیرمرد با زن جوان از زبان سعدی شیرازی
از پیرمردی پرسیدند:چرا زن نگیری؟گفت: ازدواج با پیرزنان موجب خوشى نیست.به او گفتند:با زن جوانى ازدواج کن، زیرا ثروت مکنت براى این کار
دارى- در پاسخ گفت:من که پیر هستم، با پیرزنها الفت و تناسب ندارم، تا چه رسد به زن جوان.
زن جوان چگونه تواند با من که پیرم پیوند دوستى برقرار سازد؟
اما پیرمرد دیگری تعریف مى کرد: با دختر جوانى ازدواج کردم، اتاق آراسته و تمیزى برایش فراهم نمودم، در خلوت با او نشستم و دل و دیده به او بستم، شب هاى دراز نخفتم، شوخی ها با او نمودم و لطیفه ها برایش گفتم، تا اینکه با من مانوس گردد و دلتنگ نشود، از جمله به او مى گفتم:بخت بلندت یارت بود که همنشین و همدم پیرى شده اى که پخته، جهان دیده، آرام خوى، گرم و سرد دنیا چشیده و نیک و بد را آزموده است دلسوز، مهربان خوش طبع و شیرین زبان
است.
تا توانم دلت به دست آرم
ور بیازاریم نیازارم
ور چو طوطى، شکر بودخورشت
جان شیرین فداى پرورشت
آری خوشبخت شده اى که همسر من شده اى، نه همسر جوانى خودخواه، سست راى، تندخو، گریزپا، که هر لحظه به دنبال هوسى است و هر شب در جایى بخوابد، و هر روز به سراغ یارى تازه رود.
وفادارى مدار از بلبلان،چشم
که هر دم بر گلى دیگرسرایند
پیرمرد افزود:آنقدر از این گونه گفتار، به همسر جوانم گفتم که گمان بردم دلش با دلم پیوند خورده، و مطیع و مهربان من شده است، ناگاه آهى سوزناک از رنج و اندوه خاطرش بر کشید و گفت: آن همه سخنان تو در ترازوى عقل من، هم وزن یک سخنى نیست که از قابله خود شنیدم که مى گفت: زن جوان را اگر تیرى در پهلو نشیند، به که پیرى.
خلاصه اینکه امکان سازگاری بین پیرمرد و زن جوان نبود بنابراین پیرمرد او را طلاق داد زن جوان خیلی زود با مردجوانى ازدواج کرد، جوانى که تندخو، ترشرو، تهیدست و بداخلاق بود او همواره از این همسر جوانش ستم مى کشید و در رنج و زحمت بود، در عین حال شکر نعمت حق مى کرد و مى گفت: الحمد لله
که از آن عذاب الیم برهیدم و به این نعیم مقیم (ناز و نعمت جاوید) برسیدم.
حکایت هایی از سعدی باب ششم- در ناتوانی و پیری
پی نوشت:حیف - پیرمرد 90 ساله عربستانی فارسی نمی دانست که این حکایات شیرین سعدی را بخواند تا با همسن و سال و هم قد و قواره خود ازدواج کنددر قرن 21 بسر می بریم نه عهد جاهلیت
بهتر است اگر می خواهیم در جهان رسوای خاص و عام نشویم با زمانه جلو برویم و همچنین از افکار کپک زده که جهانیان قبولش ندارند دوری کنیم
سوال کنکور:روز عشق چه روزی است؟ ولنتاین یا سپندارمذگان آهای مردم ایران گله دارم گله دارم من از شماها گله دارم- چرا اینقدر کم حوصله اید؟
آیا فقط طاقت 4 روز صبر کردن را ندارید؟ای کسانی که فرهنگ خود را کمتر از فرهنگ غرب می دانید نباید توقع داشته باشیدغربی ها یا سایر بیگانگان و حتی عربها شما را مردمانی با فرهنگ و محترم بدانند چرا که خود شما دیگران را به بی احترامی نسبت به خود تشویق می کنید.
بیائید حد اقل یک قدم در اعاده حیثیت فرهنگی خود برداریم و به پیشینیان خود افتخار کنیم.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که روز عشق فرنگی (ولنتاین) و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان) به فاصله ی 4 روز از هم قرار دارند.فقط 4 طلوع خورشید
سوال کنکور دیگر:آهای ایرانیان عزیز 25 بهمن ماه (ولنتاین) را به عشقمان تبریک بگوییم یا 29 بهمن ماه (سپندارمذگان) را؟
باور کنید مرغ همسایه جوجه است فقط هیبت غاز را به خود گرفته است.
متاسفانه چند سالی است که 25 بهمن (14 فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک ، شکلات و … در کشورمان باب شده است . اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که در این روز باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند.
ولنتاین چیست؟
در قرن سوم میلادی مقارن با اوایل حکومت ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد؛ از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبر دار می شود و دستور می دهد که ولنتاین را به زندان بیاندازند. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق با قلبی عاشق اعدام می شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق.
سپندارمذگان روز عشق ایرانیان
جشن اسفندگان (سپندارمذگان) یکی از جشن‌های ایرانی است که در روز5 اسفند برگزار می شد. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌است که ایرانیان باستان روز پنجم اسفند را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانستند. اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند ذکر کرده‌اند. ولی با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام که پس از ابوریحان می‌زیست، و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی، تاریخ ذکر شده در منابع کهن را باید به روز رسانی کرد. امروز بعضی زرتشتیان آنرا در روز اسفند (سپندارمذ - پنجمین روز) از ماه اسفند (سپندارمذ) برابر با 29 بهمن در گاهشماری خورشیدی امروزین برگزار می‌کنند.
در سال 1341 شمسی روز 5 اسفند به نام روز پرستار در تقویم شمسی ثبت گردیده بود ولی در حال حاضر روز تولد حضرت زینب به عنوان روز پرستار در تقویم ایرانی به ثبت رسیده است.
متاسفانه جای روز عشق (29 بهمن) در تقویم ایرانی خیلی خیلی خالی است.
در ایران باستان، از بیست قرن پیش از میلاد، یعنی حدودا دوهزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است.ای مردم ایران تقلید از بیگانگان چرا؟؟!!!ما دو هزار سال پیش از تولد ولنتاین روز عشق را جشن می گرفتیم.روز عشق در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با 29 بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی. زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.ولی از آنجائیکه بیشتر ایرانیان غیرزرتشتی و مسلمان بوده بنابراین 29 بهمن روز عشق ایرانیان محسوب می شود.
"سپندارمذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می‌‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌کردند. جشن "سپندارمذگان" یا "اسفندگان"، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند که پیکره بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.
ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می‌‌گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می‌‌گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهان‌بینی ایرانیان باستان است.ما ملت بافرهنگی هستیم بیائید کورکورانه از فرهنگ غرب تقلید نکنیم 29 بهمن (سپندارمذگان) را بعنوان روز عشق جشن بگیریم نه ولنتاین را.
روز عشق بر هموطنان عزیزم مبارک باد.دنیا دو روز است همدیگر را دوست داشته باشید.صاحبخانه بدی باشید کینه را از دلها بیرون کنیدکینه مستاجر خوبی نیست همان بهتر که آواره شود.
همه شما پشه را می شناسید- موجودات مزاحمی که خون انسانها را می مکند برای پشه مذکر و مونث بودن- باحجاب و بی حجاب بودن - کودک و کهنسال بودن فرقی نمیکند فقط خون می مکد. مزاحمان خیابانی هم همینطورند برایشان فرقی ندارد که زن شوهر دارد یا مجرد است - باحجاب است یا بی حجاب - باآرایش یا ساده - کم سن و سال یا سن بالا- یک مزاحم خیابانی مانند پشه فقط مزاحم می شود او نیش می زند و با صدای بلند وزوز می کند(وزوز کنایه از متلک پرانی)
واقعیت امر اینست که زنان و دختران زیبا در هر لباسی که باشند از دست پشه های مزاحم در اماکن عمومی امنیت و آسایش ندارند.متاسفانه هیچ حشره کش تاروماری هم حریف این پشه ها نمی باشد.پشه ها فهم و شعور و تربیت خانوادگی ندارند.پشه ها چشمانشان پلک ندارد.پشه ها موجودات بی شخصیت و حقیری هستند که نمی فهمند زنان و دختران ما در گرمای تابستان با مانتو و شلوار و روسری و شال به خیابان می آیند در حالی که پشه ها خودشان با یک بلوز و شلوار طاقت گرما را ندارند آنگاه چگونه به خود اجازه می دهند در خیابان مزاحم نوامیس مردم شوند؟
پشه ها موجودات حقیر و چشم چرانی هستند که گناه ناپاکی چشمهایشان را پوشش بانوان می پندارند
زنان و دختران برهنه نیستند لباس بر تن دارند ولی پشه ها در تاکسی- خیابان- پارک و سایر اماکن عمومی مزاحم بانوان میشوند و گاهی هم با الفاظ زشت و رکیک آنان را آزار داده و زمانی نیز پا را فراتر از گلیم خود دراز کرده و با سوءاستفاده از شلوغی اماکن عمومی همچون بازار و جاهای پرازدحام با چسبیدن - تنه زدن و تماس فیزیکی مانند یک جانور به ارضای شهوت می پردازند.
متاسفانه بانوان هم بخاطر حفظ آبروی خود سکوت می کنندغافل از اینکه سکوت ایشان جسارت پشه ها را بیشتر خواهد کرد.چه باید کرد؟؟زن از لحاظ قدرت بدنی از مرد ضعیفتر است پس توان مقابله فیزیکی با او را ندارد پس دفاع شخصی و آموختن ورزشهای رزمی برای دفع مزاحمان کابرد ندارد حمل سلاح سرد مانند چاقو نیز برای بانوان مقدور نیست چون هم خطرناک بوده و هم به جرم محاربه به اعدام محکوم خواهند شد.با فحش و دشنام و ناسزا و شکایت هم آبروی خود زن می رود.تماس با پلیس 110 هم بیفایده است چون همیشه دیر می رسند و تا رسیدن ایشان مزاحمان علیرغم هتک حرمت پا به فرار می گذارند طرح شکایت هم نیاز به گواه دارد که امروزه کمتر کسی حاضر به حضور در محاکم قضایی میشود.
پس راه مقابله با این اراذل و اوباش خیابانی چیست؟؟؟!!!
مجازات ایجاد مزاحمت برای بانوان
ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران و متلک گفتن جرمی است که هر روزه در حضور چشم صدها نفر انجام می شود و مرتکبان آن مجازات نمی شوند.طبق ماده 619 قانون مجازات اسلامی هر کس در اماکن عمومی یا معابر مزاحم اطفال یا زنان شود یا با الفاظ و حرکات مخالف شئون و حیثیت به آنان توهین کند به حبس از دو تا شش ماه و تا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد. متاسفانه زنان و دختران از طرح چنین شکایتی بخاطر حفظ آبرو و حیثیت خانوادگی خودداری می کنند.
مجازات مزاحمت بانوان در کشور چین
شنیده ها حاکی از آنست که در کشور چین محکومین مزاحمان خیابانی برای زنان و دختران را به درخت می بندند تا مایه عبرت همگان شوند.خدا را شکر چنین قانونی اینجا نداریم وگرنه با با کمبود درخت مواجه می شدیم بس که مزاحمان بانوان زیادند.
پی نوشت :راه حل غضنفر برای دفع مزاحمتهای خیابانی
غضنفر فمنیست و طرفدار حقوق زنان نیست بلکه خودش یکی از مزاحمان پروپاقرص زنان و دختران در خیابان بوده و گرفتار تجربه تلخی شده است. روزی روزگاری غضنفر در خیابان مزاحم دختری شد این دختر خیلی زرنگ بود
چاره ای اندیشید درست جایی که خیلی شلوغ بود با صدای بلند فریاد زد آهای دزد دزد مردم جمع شدند دختر گفت:این آقا از بانک تعقیبم می کند قصد دارد کیفم را بدزدد
غضنفر دید اوضاع پس است و آبرویش دارد می رود پا به فرار گذاشت.
آن دختر با این ترفند دفع مزاحمت می کند
تا آن مزاحم باشد که دیگر مزاحم زنان و دختران نشود
شاید عده ای بگویند اینکار تهمت دروغ است ولی چنین نیست زیرا مزاحم خیابانی هم دزد ناموس است هیچ فرقی با دزدان دیگر ندارد
غضنفر از اینگونه زنان و دختران می ترسد
و دیگر جرات نمی کند با خیال راحت اقدام به مزاحمت کند.
آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟؟؟!مردی که سالیان سال همه را فریب داده بودنام این مرد نصوح بود نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش میکرد هم ارضای شهوت
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد.دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.درست مانند این عروسک باب اسفنجی
از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شده دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود . کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند،
ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
شبی در خواب دید که ....برای خواندن ادامه داستان تشریف ببرید به ادامه مطلب
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگهاى سنگین حمل کند تا گوشتهاى حرام تنش را آب کند. نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
تا عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
مامورین چون این سخن را به شاه رساندند بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.
نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى. گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت:بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند...
داستان زیبای توبه نصوح در مثنوی مولوی هم آمده است.
اندیشه نوشت: توبه نصوح یعنی توبه راستین و واقعی-بیائید با خدا آشتی کنیم نه به خاطر پادشاهی و نه به خاطر ملک سلیمان -همین که خدای مهربان -گوشه چشمی نیم نگاهی به ما کند ما را بس است . از انسانهایی که تسبیح را به خاطر ریا به دست می گیرند و به خاطر ریا پیشانی خود را محکم بر مهر می چسبانند که علامت آن بماند و اینگونه تظاهر به عبادت می کنند بیزارم- توبه و نزدیکی به خداوند فقط و فقط دوستی و محبت به خلق خداست.خوش اخلاق بودن هم عبادت است.کمک به همنوع و وفای به عهد هم عبادت است.کارهایی که نصوح کرد و نزد خداوند محبوب شد.
.: Weblog Themes By Pichak :.