تاريخ : دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, | 13:17 | نویسنده : admin

 

وقتی دلتنگی به یاد کسی باش که دوستت داره !

 

وقتی سکوت کردی یاد کسی باش که محتاج صداته!

 

وقتی غمگینی به یاد کسی باش که عاشق خنده هاته!

 

وقتی نا امیدی به یاد کسی باش که تنها امیدش تویی ...



تاريخ : دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, | 13:13 | نویسنده : admin


 

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش یه درس بیاد موندنی بده .

 

راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه .

 شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره  ، اونم به زحمت ...

 

برو به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, | 13:12 | نویسنده : admin

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست


بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست


گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن


گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست


پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف


تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست


گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت


جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست


رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت


بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست

 



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:43 | نویسنده : admin

 

هرچه باشی خوب یا بد دوستت دارم

غزل آغاز شد شاید بدانی دوستت دارم

که حتی لااقل اینجا بخوانی دوستت دارم

ز دل بر خاستم تا در غزل باران احساسم

نپنداری که من تنها زبانی دوستت دارم

از اوج چشمهایت جرائت پرواز می گیرم

زمینی هستم اما آسمانی دوستت دارم

تو را جان می فشانم اگر هزاران بار جان گیرم

هزاران بار با هر جان فشانی دوستت دارم

قسم بر لحظه اعدام بر رگبار مژگانت

به آن زخمی که بر دل می فشانی دوستت دارم

زدی آتش به جانم با کلامی آتشین اما

بدان من با همه آتش بجانی دوستت دارم

درون آیینه با یک نگاه ساده می فهمی

که تنها آنقدر که دلستانی دوستت دارم

به عاشق ماندن و تنهایی و پژموردگی سوگند

که تو حتی اگر با نمانی دوستت دارم

غزل پایان گرفت و من در اینجاخوب می دانم

بدانی یا ندانی جاودانی دوستت دارم

 



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:42 | نویسنده : admin

 

  با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.


عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.


با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.


همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.


همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.


و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.


با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.


عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.


با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.


همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.


همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.


و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.


همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،


از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.


اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،


آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.


ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،


عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.


با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.


و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.


با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.


پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.

 



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:40 | نویسنده : admin


تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:40 | نویسنده : admin

114_jodaee_hargez.jpg


صبر کردن دردناک است



و فراموش کردن دردناک تر



ولی از این دو دردناک تر این است 



که ندانی باید صبر کنی یا فراموش


bf0klono9gcejbdo656s.jpg

 

جای خالیت را با فرض پر کرده ام



حرامش باد آنکه پر کرد جای مرا...


w2vmoq91axig0ndbi4g.jpg


ای کاش گفته بودی...



ای کاش گفته بودی عاشق دیگری شده ای...



من خودم عاشق بودم...



درکت میکردم...


y5876_422143_5OMzglJ8.jpg


اشک ها قطره نیستند بلکه کلماتی هستند


 

که می افتند فقط به خاطر اینکه پیدا نمی کنند



کسی را که معنی این کلمات را بفهمد...


r3723_sadgirl56567.jpg

 

گاهی آنقدر تنهایم...........



که دوست دارم ببینمت....حتی با دیگری........



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:39 | نویسنده : admin


تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:37 | نویسنده : admin

 

 

 

 


عکس

عکس

عکس

عکس


5m5ko2mb5kuma70yvil.jpg
 
 
 
 
عزیزم حسادت نکن...



این که بعد تو بغل گرفته ام



زانوی غم است...
 

r3876_www.jpg
 

گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت


 
قرص... برایت فریاد تجویز کند...


e3544_mina.jpg

هیچ چیز بیشتر و بدتر از این



مغز استخون آدمو نمی سوزونه 



که اطرافیانت بهت بگن



اگه دوست داشت نمی رفت...


x773_delam.jpg

گفتی که ما به درد هم نمی خوریم...



اما هرگز نفهمیدی من تو را برای



دردهایم نمی خواستم...



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:36 | نویسنده : admin

 

نه کسی منتظر است…
نه کسی چشم به راه…
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه…
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه…



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:36 | نویسنده : admin

 

شکسپیر : اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده.

 

دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … او تکامل خواهد یافت.

 

 

دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است.

 

 

دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است.  

 

 

دانشجوی حسابداری : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست.

 

 

دانشجوی ریاضی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، طبق قانون ۲=۱+۱ عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن. 

 

 

دانشجوی کامپیوتر : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، از دستور کپی – پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی. 

 

 

دانشجوی خوشبین : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن… نگران نباش بر می گردد.

 

 

دانشجوی عجول : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن.

 

 

دانشجوی شکاک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، از او بپرس ” چرا ” ؟  

 

 

دانشجوی صبور : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد. 

 

 

نظر شما: اگه کسی رو دوست داری....؟



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:35 | نویسنده : admin

 

اگه الآن بگن باید برین رو صحنه

و جلوی همه

یه جمله برای کسی که بیش تر از همه دوسش دارین بگین؛

آیا میرین؟؟

اگه میرین چی میگین؟؟



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:35 | نویسنده : admin

 

سر به هوا نیستم

اما

همیشه چشم به آسمان دارم

حال عجیبیست

دیدن همان آسمانی که

شاید تو

دقایقی پیش 

به آن می نگریستی

.

.

.

دوستت دارم



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:35 | نویسنده : admin

 

به سلامتى چشمایى که همه بهش چشم

 

میدوزن اما به هر کس دوخته نمیشه ،


 

سلامتى دستایى که خالى بودن

 

رو واسه پر بودن به هرکسى نمى فروشه ،

 


به سلامتى قلبى که ما توش نیستیم

 

 اما تو هواش پر میزنیم



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:34 | نویسنده : admin

 

هر کی میخواست یه زندگی عاشقانه رو مثال بزنه بی اختیار زندگی سام و مولی رو بیاد می آورد. یه زندگی پر از مهر و محبت. تو دانشگاه بصورت اتفاقی با هم آشنا شدن. سلیقه های مشترکی داشتن ،هر دو زیبا ،باهوش و عاشق صداقت و پاکی بودن و خیلی زود زندگی شون رو تو کلیسا با قسم خوردن به اینکه که تا آخرین لحظه عمرشون در کنار هم بمونن تو شادی دوستان و خانواده هاشون آغاز کردن. همه چیشون رویایی بود و با هم قرار گذاشتن بودن یک دفترچه خاطرات مشترک داشته باشن تا وقتی پیر شدن اونا رو برای نوه هاشون بخونن و با یاد آوری خاطرات خوش هیچوقت لحظه های زیبای با هم بودن رو از یاد نبرن. واسه همین قبل از خواب همه چی رو توش مینوشتن. با اینکه ۵ سال از زندگیشون میگذشت هنوزم واسه دیدار هم بی تابی میکردند.

 



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:33 | نویسنده : admin

 

برای سپاس تمام مهربانیهایت روز سپندارمذگان را برگزیدم تا بگویم


برای تمام شادیهایی که با حضورت در قلبم


به من هدیه کردی سپاسگذارم

 

 

بی بهانه دوستت دارم .


"روز عشاق ایرانی مبارک"



تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, | 10:32 | نویسنده : admin

 


تو هم شده ای انقلاب زندگی من،

حالا هر چیز در زندگی ام تاریخ دار شده …

قبل از تو ...

بعد از تو ...



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 10:36 | نویسنده : admin



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:58 | نویسنده : admin

 

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت 

جمله های واضح دل را سوالی کرد ورفت

چون رمیدنهای آهو، ناز کردنهای او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کردو رفت

 

کهنه ای بودم برای اشکهای این وآن

 

هرکسی ما را به نوعی دستمالی کردورفت!

 

ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت 

عقده در دل داشت؛روی خاک خالی کردورفت

آرزویم با تو بودن بود،کوشیدم،ولی

واقعیت را به من تقدیرحالی کردورفت




تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:58 | نویسنده : admin

 

مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف
بر لبانت نقش بست آن‌روز لبخندی کثیف

 

خوب یادم هست آن لبخند زهرآلود را
برج آزادی ، ساعت پنج، عصر اسفندی کثیف

 

پنج ماه از بیستم اسفند تا تیر رفت
ما جدا اما رقم می‌خورد پیوندی کثیف

 

رفتی و در نکبت تنهایی‌اش جان کند دل
مثل یک زندانی مسلول در بندی کثیف

بی‌تو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیده‌ای؟
آسمانی تیره، برجی کج، دماوندی کثیف



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:57 | نویسنده : admin

پس چه شد آن مستی؟

 همه که می گفتید تو اگر مست شوی

 دردهایت

 ناله هایت

 یک به یک ، از پی هم

 خواهند رفت

 و نخ سیگارت، بعد مستی

 همچو بالیست برای پرواز

 آه .  این مستی هم

 گرهی از گرهم  باز نکرد

 بال پرواز مرا سیگار هم باز نکرد



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:57 | نویسنده : admin

دو جای پای نرفته دو سایه یک دیوار

مرا به دغدغه های شبانه ام بسپار

به تارهای ظریفی که عشق می بافد

به زخم های عمیقی که خورده ام بسیار

   به ناتمامی این روزهای بارانی

 به این گلایه که هرروز می شوم تکرار

 رسیده ایم به مرز ستاره ها امشب

 رسیده ایم ولی روز می شود هربار

 ومن برای خودم ازتو شعر می خوانم

 ومن به جای خودم از تو می شوم سرشار

دو جای پای نرفته به سمت یکدیگر

 یکی به نیت عشق و یکی به قصد فرار

 یکی برای خودش شعر تازه می خواند

 و تند و تند نفس های ممتد و

  - سیگار؟

 : نمی کشم…

 و دو سایه به راه خود رفتند

 وگم شدند در انبوه کوچه و بازار…

…….

…….

 دگر چگونه بگویم که دوستت دارم؟

 مرا به هرچه شبیه نگاه خود بسپار



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:56 | نویسنده : admin

دو جای پای نرفته دو سایه یک دیوار

مرا به دغدغه های شبانه ام بسپار

به تارهای ظریفی که عشق می بافد

به زخم های عمیقی که خورده ام بسیار

   به ناتمامی این روزهای بارانی

 به این گلایه که هرروز می شوم تکرار

 رسیده ایم به مرز ستاره ها امشب

 رسیده ایم ولی روز می شود هربار

 ومن برای خودم ازتو شعر می خوانم

 ومن به جای خودم از تو می شوم سرشار

دو جای پای نرفته به سمت یکدیگر

 یکی به نیت عشق و یکی به قصد فرار

 یکی برای خودش شعر تازه می خواند

 و تند و تند نفس های ممتد و

  - سیگار؟

 : نمی کشم…

 و دو سایه به راه خود رفتند

 وگم شدند در انبوه کوچه و بازار…

…….

…….

 دگر چگونه بگویم که دوستت دارم؟

 مرا به هرچه شبیه نگاه خود بسپار



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:56 | نویسنده : admin

 

 

با ياد چشم هاي تو خوب است خواب من

از ابـرهـا كنــــــاره بگــــير آفتـــــــاب من

رو بر كدام قبله به چشم تو مي رســـم؟

چيــزي بگـو پيــــــــامـبـر بـــي كتاب من

چشم تو را كجاي جهان جستجو كنــــم؟

پايان بده به تاب و تب بي حســـــاب من

دور از شمايل تو چنـــــانم كه روز و شب

خنـــديده اند خلــق به حال خــــراب من

از تشنگـي هــــــلاك شـدم، ساقيـا بيا

چيزي نمــــــانده از قدح پر شــــراب من

ناصر حامدی



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:55 | نویسنده : admin

من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست

                          مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست

                          بســـیـار برای تـو نـوشـتـم غـم خـود را

                          بســـیـار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست

                         یک عمر قفس بست مسیر نفســــم را

                         حالا که دری هست  مرا بال و پری نیست

                         حـالا کـه مـقـــدر شــده   آرام بگـیـــــرم

                         سیـــلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست

                         بگـذار که درها هـمگـی بسـته بـمانـنـد

                         وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

                         بگــذار تبـــر بـر کـــمــر شـــاخه بکـــوبد

                         وقتی که بهـار آمد و او را ثمــــری نیست

                         تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر

                         در شهر به جز مــرگ متـاع دگری نیست

 

ناصر حامدی



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:55 | نویسنده : admin

دست عشق از دامن دل دور باد!
مي توان آيا به دل دستور داد؟
مي توان آيا به دريا حكم كرد
كه دلت را يادي از ساحل مباد؟
موج را آيا توان فرمود ايست!
باد را فرمود بايد ايستاد؟
آن كه دستور زبان عشق را
بي گزاره در نهاد ما نهاد
خوب مي دانست تيغ تيز را
در كف مستي نمي بايست داد



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:55 | نویسنده : admin

شبها به ماه دیده تو را یاد می کنم
با مه فسانه گفته و فریاد می کنم
شاید تو هم به ماه کنی ماه من نگاه
با این خیال خاطر خود شاد می کنم



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:54 | نویسنده : admin

هزار بار نوشتم و پاره کردم باز
نيامدي و دلم را ستاره کردم باز

چقدر شعر شدم شعرهاي آبي رنگ
رديف و قافيه و استعاره کردم باز

چقدر سوره شدم آيه آيه دلتنگي
چقدر محض شما استخاره کردم باز

گره به قلب من افتاده صد هزار گره
به اسم اعظمتان راه چاره کردم باز

دلم گرفت از اين شهرهاي بي موعود
تمام پنجره ها را دوباره کردم باز

دخيل بسته دلم،روضه اي بخوان آقا
هواي کودک بي گاهواره کردم باز



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:54 | نویسنده : admin

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

 

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

 

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

 

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!

در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

 

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

 

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:54 | نویسنده : admin

یک عمر به دنبال جوابی دیگر
هر روز کشیده ام عذابی دیگر

هر شب به هوای دیدنت از خوابی
آسیمه دویده ام به خوابی دیگر



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:53 | نویسنده : admin

اي غزل ترين من در کتاب زندگي !

گم نمي کنم ترا در شتاب زندگي !

بي تو لحظه هايم از طعم تيرگي پُرند!

با تو کرده ام عزيز ! انتخاب زندگي

زندگي لبالب از شعر ناب چشم توست

تو هميشه با مني اي شراب زندگي !

روزهاي عمر من بي تو پر کسالتند

تشنه ي شب توام اي تو آب زندگي !

آسمان من فقط سهم بال ناز توست

گم نمي کنم ترا در شتاب زندگي !



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:53 | نویسنده : admin

مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!

شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش

مرا شبیه خودم در میان آتش و دود

شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش

و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب

بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش

و زخم های دلم را ببین و بعد از آن

لباس بر تن این قلب بی قواره بکش

بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من

بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش

برای بودن من عشق را نشانه بگیر

و خط رد به تن هرچه استخاره بکش

ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من

مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش!



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:52 | نویسنده : admin

 دوباره تَش زده بر قلبِ نازکِ سیگار

هوای سرد و تو و فندک و پُک سیگار

تو طبقِ عادتِ هر روز می‌نویسی باز

به روی صندلیت «عشق» با نوکِ سیگار

و سرفه می‌کنی و یادِ حرف‌های منی

که گفته بوده‌ام انگار با تو که سیگار،

برای حنجره‌ات خوب نیست دست بکش

و دست می‌کشی از آخرین پکِ سیگار

نه! جای پای کسی نیست جز خودت این‌جا

فقط زمین و تن بی‌تحرکِ سیگار

کسی نمی‌رسد از راه، سخت می‌رنجی

و می‌روی که ببینی تدارکِ سیگار

پ.ن

تش : آتش زدن



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:52 | نویسنده : admin

 بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

 

تا چه پیش آید برای من نمی‌دانم هنوز

دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

 

غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است

ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها

 

عکس‌هایت، نامه‌هایت، خاطرات کهنه‌ات

می‌زنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها

 

هیچ حرفی نیست دارم کم‌کم عادت می‌کنم

من به این افکار ضجرآور، به خیلی چیزها

 

می‌روم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز ...

بعد من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:51 | نویسنده : admin

 

آسمان دیده ام ابری شده

شانه ای کو؟ تا بگریم زار زار

رعد و برق بی پناهی می زند

روی تکرار سکوتی مرگبار

پرتو نوری مرا دعوت نمود

تا که اسرار دلم تبعید شد

کنج یک مخروبه متروکه ای

حکم توقیف دلم تمدید شد

در زمستانی که می اید ز راه

یک نفر از شهرتان خواهد گذشت

آسمان دیده اش ابری شده

خسته پا،دامن کشان ،خواهد گذشت



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:51 | نویسنده : admin

با تو رفتم

بی تو باز آمدم

از سر کوی او دل دیوانه

پنهان کردم در خاکستر غم

آن همه آرزو دل دیوانه

چه بگویم با من ای دل چه ها کردی

تو مرا با عشق او آشنا کردی

پس از این زاری مکن

هوس یاری مکن

تو ای ناکام دل دیوانه

با غم دیرینه ام

به مزار سینه ام

بخواب آرام دل دیوانه



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:50 | نویسنده : admin

ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟!

مست ازخانه برون تاخته ای یعنی چه؟!

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب

این همه با همه در ساخته ای یعنی چه؟!

شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای!

قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه؟!



تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 9:49 | نویسنده : admin

Aşk!
Bir kalbin içinde ağlıyor
Aşk!
Sızım sızım sızlatıyor
Ellerinden kaçılmıyor
Virane ettin bıraktın
Aşk!

Bir deli kurşun misali zulmetti bana bu gönlün
Yıkılmıştanda virane ettin bunun sebebi sendin
Unutmalı artık bir anlamı yok
Sevmeyi bilmeyen birini anlamak ne zor

Sensizliği kabul eden bir kalpte mutlu olamazsın
Bu katlanılmaz gururlarla sende başa çıkamazsın
Giden o olsun,terkedende
Artık zaman hakikatle yüzleşmekte

Aşk!
Bir kalbin içinde ağlıyor
Aşk!
Sızım sızım sızlatıyor
Ellerinden kaçılmıyor
Virane ettin bıraktın
Aşk!

Bende aynı duygularla geldim geçtim bu yollardan
Aşkın her katı halini yaşadım gördüm inan
Şimdi zamanla geçer desem de avunmayacak yüreğim
Ne kadar lanet etse de kalbim dinlemeyeceksin

Bu deli gönlüm
Neler neler uğrunda harcadı her gün bir an yılmadan
Unut demek olmaz laf anlamaz bu kalp
Bu aşkın içinde ne emekler saklıdır

Aşk!
Bir kalbin içinde ağlıyor
Aşk!
Sızım sızım sızlatıyor
Ellerinden kaçılmıyor
Virane ettin bıraktın
Aşk!



تاريخ : 20 اسفند 1391برچسب:, | 7:29 | نویسنده : admin

 

عکس عاشقانه بوسه


 

 

لحظه ی قشنگیه :

وقتی که اعصابت خورده

ولی عشقت میاد دستت رو آروم می گیره

و فشارش می ده، میبوسه….

و تو اینقدر آروم می شی

که اگه صد سال بقیه می نشستند

و باهات حرف می زدن آرامش نمی گرفتی… !



تاريخ : 20 اسفند 1391برچسب:, | 7:29 | نویسنده : admin

 



رو خیلی ها خط کشیدیم تا به عشقمون برسیم


غافل از اینکه خودمون خط خورده ی عشقمون بودیم که به عشقش برسه


روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید


همه را مست و خراب از می و انگور کنید


مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید


مست مست از همه جا حال خرابش بدهید


بر مزارم مگذارید بیاید واعظ


پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ


جای تلقین به بالای سرم دف بزنید


شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید


روز مرگم وسط سینه من چاک زنید


اندرون دل من یک قلم تاک زنید


روی قبرم بنویسید وفادار برفت


آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت

 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد