تاريخ : جمعه 6 فروردين 1392برچسب:, | 23:51 | نویسنده : admin

دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد ؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد ؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد ؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی بایست داد ...

 



تاريخ : جمعه 5 فروردين 1392برچسب:, | 23:50 | نویسنده : admin

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه ی لجوج

 



تاريخ : جمعه 4 فروردين 1392برچسب:, | 23:50 | نویسنده : admin

خلقت من از ازل یک وصله ناجور بود

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود

ای خدا گر من نمی بودم جهانت نقص داشت؟

ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟

من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست

گر بمانم یا بمیرم قلب کس را تنگ نیست

 



تاريخ : جمعه 3 فروردين 1392برچسب:, | 23:49 | نویسنده : admin

ایجاد تغئیرات بزرگ زندگی

تا حدی ترسناک است.

اما می دانید حتی ترسناک تر

 از آن چیست؟

   حسرت.

 



تاريخ : جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, | 23:49 | نویسنده : admin

شبا هنگام

با یادت، ستاره ای می شوم

و سفر می کنم

به قلب آسمان

شاید ببینمت

ای تنها دلیل بودنم!

 



تاريخ : جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, | 23:47 | نویسنده : admin

عشق همراه شدن از روی تمایل است،

سر به راه دوست گذاشتن از فرط نیاز برای فدا شدن است،

نه دامی برای به اسارت کشاندن و نه غل وزنجیری به پای آزادی و پرواز.

عشق باید بال پرواز باشد برای گذران زندگی ، نه شکستن بال دیگری که مرغ خانگی پر وبال شکسته ای باشد ،اسیر در دام.

 



تاريخ : جمعه 29 اسفند 1391برچسب:, | 23:47 | نویسنده : admin

لذتي كه در فراغ هست در وصال نيست

چون

در فراغ شوق وصال هست و در وصال بيم فراغ.

 



تاريخ : جمعه 27 اسفند 1391برچسب:, | 23:47 | نویسنده : admin

درونم غوغاست...

ساده ميشكنم با يك تلنگر كوچك...

اين گونه نبودم...

شدم!!!

 



تاريخ : جمعه 26 اسفند 1391برچسب:, | 23:46 | نویسنده : admin

سراپا اگر زرد پژمرده ایم


ولی دل به پاییز نسپرده ایم

 



تاريخ : جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, | 23:46 | نویسنده : admin

...اینجا زمان چند ساعتی جلوتر است:

هر وقت خورشید را

بالای سرت دیدی

بدان در غروبی دلگیر به تو میاندیشم...



تاريخ : جمعه 24 اسفند 1391برچسب:, | 23:45 | نویسنده : admin


تاريخ : جمعه 23 اسفند 1391برچسب:, | 23:45 | نویسنده : admin

آنــهــایی که به جــای فـریـــاد زدن ،

سکوت می کننــد

یک روز به جـای اینکه صبـــر کننــد

در را بــاز می کننـد و می رونــد...

 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:44 | نویسنده : admin

عاشق که میشوی


نا آرام میشوی ،

 گاهی حسود ،

 گاهی خود خواه ،

گاهی دیوانه،

 گاهی آرام ،

 گاهی شاد ،

 گاهی غمگین ،

گاهی خوشبخت ترین


یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛

 تنها ترین...

 هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...


تنها غم میماند کنارت ...و تنهایی... و سیگار...

 



تاريخ : جمعه 22 اسفند 1391برچسب:, | 23:43 | نویسنده : admin

هرشب

همه شب،شمعی فروزان بر دست بر سر سرای نشستم و تو هرگز نیامدی

نه هیچ روزی و نه هیچ شبی

کجایی، کجایـــــــــــــی یار؟؟؟؟؟

 



تاريخ : جمعه 21 اسفند 1391برچسب:, | 23:43 | نویسنده : admin

هم میزنی بلکه شیرین شود دهانت

سرمیرود هی عکس ماه از استکانت

برمیز میریزدچه ماه تیره بختی!

وقتی ننوشیده ست طعمش را دهانت

ماهی که البته مراعات النظیر است

با مصرع تاریک و دور گیسوانت

این از تغزل حال بشنو،بشنوانم

تا هرچه شب از داستانم،داستانت

انگار دارد سر به بیرون می تراود

جانم که با صد تا گره بسته به جانت

امشب چه بارانیست وقتی جفت باشند

چشمان ابرم،شانه های آسمانت

حس میکنم امسال می میرم عزیزم

جای وصیت این غزل پیشت امانت

 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:42 | نویسنده : admin

همیشه چوب سوختنی نیست ...
خوردنی هم هست !!!
ما گاهی اوقات چوب سادگیمون رو میخوریم ...

          



تاريخ : جمعه 20 اسفند 1391برچسب:, | 23:41 | نویسنده : admin
کوچه ها را بلد شدم

مغازه ها را

رنگ های چراغ قرمز را

حتی جدول ضرب را

و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم

اما گاهی میان آدم ها گم می شوم

آدم ها را بلد نیستم

.

.

اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم

ویا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم

اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی

اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی

اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من

اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن و بیان من

حلالم کن...وبعد....



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:40 | نویسنده : admin
آورده اند:

پروانه و مگس پرشان را 

با یکدگر معاوضه کردند

اما مگس دوباره

روی زباله بود

پروانه روی لاله



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:39 | نویسنده : admin
بس که بد دیدم ز یاران به ظاهر خوب خود

بعد از این بر کودک دل سخت گیری می کنم



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:38 | نویسنده : admin
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند

چه تلخ است قصه عادت.....

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



تاريخ : جمعه 19 اسفند 1391برچسب:, | 9:19 | نویسنده : admin
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی

پس چرا آرزو کنم؟

خدا گفت : شاید نوشته باشم 

هرچه آرزو کند....

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:35 | نویسنده : admin
ما چون زدری پای کشیدیم،کشیدیم

امید زهر کس که بریدیم ، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست،نشیند

از گوشه بامی که پریدیم ،پریدیم



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:33 | نویسنده : admin
مرا به تختم ببندید و تنهایم بگذارید

هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم به سراغم نیایید....

من دارم اورا ترک می کنم..!!!



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:32 | نویسنده : admin

به دنبال کدام پایان ! خلاف جاده ایستادی ؟

چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی ؟

چرا باید به تنهایی ؟ دوباره بی تو برگردم ؟

کجای جاده بد بودم ؟ کجای قصه بد کردم ؟



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:32 | نویسنده : admin

در خرید لباسهای پاییزی دقت کنید...


لباسهایی بخرید با جیبهای بزرگ !؟


شاید پاییز امسال عاشق شدید.....



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:30 | نویسنده : admin

دیر فهمیدم...

خیلی دیر....

"عزیزم"...

"گلم"...

"عشقم"...

تکیه کلامش بود....

 



خدا را دوست بدار...

حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی....



حواسم را هر کجا پرت می کنم باز کنار تو می افتد....



 

در نانوایی هم صف " یک دانه " ای ها جداست... از جذام هم بدتر است "تنهایی"...



 

تو آنجا....من اینجا....همه راست می گفتند ، توکجا من کجا....



 

وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...

دیگه نمی تونن مثل قبل دوست باشن....

چون به قلب همدیگه زخم زدن...

نمی تونن دشمن همدیگه باشن...

چون زمانی عاشق بودن...

تنها می تونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن....



 

مگر چندبار به دنیا آمده ایم...

که اینهمه می میریم؟؟؟؟؟؟



ڪًـالـ ــرے لـِـيــ ــבے

دلم یک دنیا تنهایی می خواهد 

با یک عالمه تو

وتمام گوشه کنارهای آغوشت...



 

دخترک برگشت

چه بزرگ شده بود

پرسیدم پس کبریتهایت کو؟

پوزخندی زد...

گونه اش آتش بود ، سرخ، زرد...

..............

گفتم می خواهم امشب با کبریتهای تو این سرزمین را به آتش بکشم

دخترک نگاهی انداخت ،تنم لرزید..

گفت : کبریتهایم را نخریدند

سالهاست تن می فروشم......



آدمی که منتظر است 

هیچ نشانه ای ندارد

هیچ نشانه خاصی!!!

فقط با هر صدایی بر می گردد....



کاش می فهمیدی...

قهر می کنم تا دستم را محکمتر بگیری و بلندتر بگویی

بمان...

نه اینکه شانه بالا بیندازی

وآرام بگویی

هر طور راحتی...........



عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

خسته ام از...تو نوشتن...

کمی از "خودم" می نویسم

این منم که 

دوستت دارم



bipfa_Picture1j78sx.png - بخدا به خاطره خودته ... باور کن به خاطر خودته ... میخوام نباشم تا مجبور نشی تحملم کنی ... نمیام سمتت ک ب کارت برسی ... مجبور نشی تلفونو قطع کنی... بعدم منو مقصر...

یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم!

مثل آتش زیر خاکستر می ماند...

حساب از دستم در رفته...

چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم....؟؟



یکم بیشتر هوای اینایی که مارو می خندونن داشته باشیم

اونا تو تنهایی هاشون بیشتر غصه می خورن



 

می دونی چی بیشتر از همه آدم و داغون می کنه؟!

اینکه هر کاری در توانت هست براش انجام بدی...

آخرش برگرده بگه 

مگه من ازت خواستم.....



khodahafez%20%5BAloneBoy.com%5D%20khodahafez خداحافظ خداحافظ

همه رابطه ها با جمله " تو با بقیه فرق داری " شروع می شه...

وبه جمله " تو هم مثل بقیه ای " ختم می شه....




ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:29 | نویسنده : admin

نه 

هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند

و

فکر می کنم این ترنم موزون حزن

تا ابد شنیده خواهد شد

نه 

وصل ممکن نیست !!!

همیشه فاصله ای هست...



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:28 | نویسنده : admin
تو چه میدانی ...

از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...

اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم؟!

تو چه می دانی ...

از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...

ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...؟!

تو چه می دانی...



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:25 | نویسنده : admin
ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدن های آهو ناز کردن های او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای دست های این و آن

هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت

ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin

این جماعت می گفتند اشکهایت را

 

خرج رفتنش نکن...

راست می گفتند

بی من

تو مفت هم نمی ارزی...

 

++ من سرم را بالا گرفتم چون بازی را به کسی باختم که با خیانت برده بود...

++ آرامم... آرامشم این روزها مدیون همین انتظاریست که دیگر از کسی ندارم!

++ هر کس از این دنیا چیزی برداشت؛من از این دنیا دست برداشتـــم...

 

پی نوشت: حوصله نوشتن ندارم! همین روزا لینکا تکونده میشه ...



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin

بسته ام

مثل چشمان سياهت

چترم را

...

 

ديگر باران است

كه آبرويم را مي خرد !

 

++ خوش‌بین نیستم! ولی این بغض خوش خیم‌ است وقتی خفه‌ام نمی‌کند!

++ ما چه زود تمام شدیم یک دل سیر نگفته بودم قدِّ هوا می خواهمَ ت!

++ در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟!




تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin

بهشت ،

 

نه مکانی بعد ِ مرگـــ !

زمانی ست به وسعت ِ زندگی...

که تنم محصور ِ

بازوان ِ توست !

 

 

++ تو مردانه ، نیاز که میشوی...چه زنانه لذتی ست ناز کردن !

++ اشک هایم را می بوسم وقتی در نبودنت برایم  خودکشی می کنند!

++ دستم را بگیر و ببین تنهایی چه کاری با آدم مـی کـنـد!

++ بــه مــن قـول بـده تـا ابـد مـواظـب خـودت میــمــونـی چـون دیـگـه نـیـسـتـم کــه یـــآدآوری کـنـم...



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin

یلدای من

بی گمان خواب طولانی

چشمهای توست!!!
...

چرا که...

کوتاه ترین روز زندگی ات من بودم!!!

 

 

++یلدای امسال مواظب خودت باش!! می گویند دنیا تمام می شود؛و تو ، دنیای منی...
 
++زمستان هر چقدر هم سرد باشد من در گرمای آغوش تو ظهر تابستان را قدم می زنم...

++ تولدم مبارک ...



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin

غبطه می خورم ...

به " او "

که بیشتر از من

کنار تو نفس می کشد...!


 

++ نمی دانستم دست مرا از پشت بسته ای؛حتی در فراموشی!

++ در بین نظرات خوانندگان وبلاگم یک نفر بی نام و نشان هست که من عجیب امیدوارم آن یک نفر..تو باشی!

++ تا بعد از ایام امتحانات آپ نمیکنم.



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin

تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ....

از دلـتـنـگـی ام ...

گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم ...

خـوابـت را بـبـیـنـم ...

مـیـفـهـمـی ؟!!

فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!!

 

++ من،عاشقانه هایم را در گوشِ نسیمی زمزمه کردم که از حوالی چشـــــــــمانِ تو عبور می کرد...

++ با مرورِ تو هیچ چیز عوض نمی شود تنها تو را از بَر می شوم!
 

++ بابت تاخیرم عذر میخام جبران میکنم!



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin

 حتی اگر حرفی هم نبود

 

شماره ام را بگیر و فقط بخند

وقتی میخندی

زمان می ایستد 

ودر زیر پوستم انگار پرنده ای 

برای رهایی پرپر میزند  

 

++ اگر مرده‌ای، بيا و مرا ببر و اگر زنده‌ای هنوز لااقل خطی، خبری، خوابی، خيالی ...بی‌انصاف

++ راست می گفتی !من به درد تو ... نمی خوردم !ولی به درد تو من ! نمی مردم ؟
 
++ همین که تو میدانی دوستت دارم کافیست بگذار خفه کند خودش را دنیا...
 
 
پی نوشت: لینکا تکونده میشن و با وبلاگای خاص تبادل لینک میشه


تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin
وسعت نبود تو . . .

به اندازۀ تمام دنیای من است

تا آنجا که چشم کار میکند...

جای تو خالیست
 
 
++ ضرورت بودنت همیشگیست، فرقی نمیکند چه در کنار من... چه در خاطر من...
 
++ مرد میـــخواهد ... خـــــاطره ها را بــــدون اشــــک مــــرور کـــردن!
 
++ حسش نیست...



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:23 | نویسنده : admin
باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم
 
تقصیر باران نیست...می گویند: بی تابم...!

گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی
 
طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم
 
هر صبح ،بی صبحانه از خود می زنم بیرون
 
 هرشب کنار سفره ،بُق کرده ست بشقابم

بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر
 می گردم و انگار دستی می دهد تابم

شب ها که پیشم نیستی...خوابم نمی گیرد
 
 وقتی نمی بوسی مرا...با "قرص" می خوابم...!
 
 
 
 
++ لینکا تکونده شد.


تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 20:25 | نویسنده : admin

جلوتــــــر نیــــــا...!



خاکستـــــــــر
میشــــوی...



این جـــا دلـــی را سوزانــدهـ اند....!!!


http://hese-parvaz.persiangig.com/image/Untitled-1.jpg



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 20:25 | نویسنده : admin

هرکس زخم های دستم را دید



پرسید چرا با خود چنین کردی ؟




اما هیچکس زخم های بزرگ دلم را ندید ،




تا بگوید چرا با تو چنین کردند...



http://www.aftablog.com/uploads/g/ghalak/32547.jpg



صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 13 صفحه بعد