تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:54 | نویسنده : admin

سخت میگذرد این روزها

قرار است از او برای دلم

یک انسان معمولی بسازم ...

وقـتـي مـي گـويـم: ديـگـر بـه سـراغـم نـيـا !
فـکـر نـکـن کـه فـرامـوشـت کـرده ام ...
يـا ديـگـر دوسـتـت نـدارم !
نـه ...
مـن فـقـط فـهـمـيـدم :
وقـتـي دلـت بـا مـن نـيـسـت ؛
بـودنـت مـشـکـلـي را حـل نـمـي کـنـد ،
تـنـهـا دلـتـنـگـتـرم مـيـکـنـد ...!!!

شنیده بــود ، لــذتی در گـذشت هست...

از مـن گـذشت و رفـت

لعنـت بــه این واژه هـا کـه مثل هم خوانده مـی شوند!!!

مدتی است دیگر از تهِ دل نمیخندم

فقط لب هایم

نقشی به نام لبخند را بازی میکنند

تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد

 



مریم دختری بود که هیچ موقع به عشق فکر نمیکرد زیرا عشق را

چیزی بیهوده می دانست. ولی به گل رز خیلی علاقه داشت و میدانست که

هرتعداد شاخه گل رز به چه معنی است.

اما هیچ وقت فکر نمیکرد که با همین گل های رز روزی عاشق کسی بشه.

تا این که روزی پسری به اسم آرش که مریم را عاشقانه دوست  داشت

و  از علاقه مریم به گل رز با خبر بود.

عشق خود را به او با تعداد گل هایی که به مریم میداد ابراز میکرد.

ماه اول به او روزی تنها یک شاخه رز(به معنی یک احساس عاشقانه برای تو)داد.

ماه دوم روزی سه شاخه گل به او هدیه کرد(به معنی دوستت دارم)

و در ماه سوم به او روزی پنج شاخه گل(به معنی بی نهایت دوستت دارم)تقدیم کرد..

آرش تا ماه ها به مریم پنج شاخه گل میداد.

مریم هم که معنی این گل دادن ها رو میفعهمید روز به روز عاشق تر میشد.

تا این که تصمیم گرفت برای این که به آرش بگوید که او نیز عاشق اوست

دوازده شاخه گل(به معنی این که عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده)

هدیه بدهد.

روزی که میخواست این کار را انجام بدهد احساس دو گانه ای داشت،

با خود می اندیشید که آیا چیزی به معنای عشق وجود دارد؟؟

آیا می تواند به آرش اطمینان کند؟؟

ولی قلبش به او می گفت:که آرش با تمام وجود به او عشق می ورزد.

پس نزد آرش رفت و با دستانی لرزان بدون گفتن کلامی دوازده

شاخه گل را به آرش داد.

آرش بارها و بارها تعداد گل ها را شمرد.یک بار،دوبار،سه بارو...

اصلا باورش نمیشد که ........



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:46 | نویسنده : admin

اين پسرايي كه ته ريش دارن

اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن

اينايي كه زير ابرو بر نداشتن

اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه

اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند

اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن

اينايي كه وقتي كه تو كوچه تاريك دختر از روبرو بياد سرشونو پايين ميندازن

تا دخترهاحساس آرامش كنه

اينايي كه تو تاكسي جمع ميشينن تا دختره راحت باشه

اينايي كه با دوس دخترشون مثه پرنسس رفتار ميكنن

اينايي كه وقتي دوس دخترش تو بغلشه به جاي لباش، پيشونيشو بوس مي كنه

اينايي كه تك پرن

اينا ... هنوزم هستن !؟

اعلام وجود بكنيد ببينم :))))))



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:43 | نویسنده : admin

 

یادَت باشـَــــــــد
دلَت که شــکـَست،
سَــرَت را بگــیری بـــالا ..!
تَــلافـــی نـَکُــن ، فـَــریاد نـَــزَن ، شَـــرمـگین نَبــــاش.
حَواسَــت باشَـــد ؛ دل شــکـَسته، گـــوشه هــایش تــیز اَســــت..
مَــبادا کــه دل و دَســت آدمـــی را کــه روزی دلـــدارت بـــود زَخــمــی کُنــی به کیـــن،
مَــبادا که فـَرامــــوش کنـــی روزی شــادیش، آرزویــت بـــود…
صَـــبور بــاش و ســاکــت.
بغضـــت را پـــنهان کــن،
رنجـــت را پنهـــان تـَر ....


تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:42 | نویسنده : admin
وقتی بچه بودیم هی میگفتن بزرگ میشی یادت میره!
بزرگ میشی مرد میشی میریم برات خواستگاری!
بزرگ میشی معنی زندگیو میفهمی!
ما هم هی آرزو میكردیم زوتر بزرگ شیم!
حالا كه بزرگ شدیم خوب معنی زندگیو فهمیدیم!
زندگی یعنی هیچ كدوم از اون حرفا درست نبود
همه درسای معرفت زیر بار پستی مردم میره زیر سوال!
یعنی منت یه آشغالو به خاطر پول بیشتر كشیدن!
یعنی به هر كس و ناكسی رو انداختن
یعنی اگه بخوای آدم خوبی باشی به غلط كردن میندازنت!
اگه به یه نفر احساسات پاكتو بگی پَسِت میزنه
ولی اگه زبون باز و چاخان باشی باهات میمونه!
زندگی یعنی بیجا كرده هر كی احساسات پاك داره!
زندگی یعنی احساساتتو زیر پات له كنی چون هیچكی الان لیاقت این احساساته پاكو نداره!
زندگی یعنی معرفت و راستی و پاكی ارزش نداره كه باهاش بشه دل كسیو به دست آورد
ولی با ماشین خوب و حساب بانكی پر میفتن دنبالت
ولی تو اونارو اینجوری نمیخواستی تو واقعا دوسشون داشتی!
ولی حیف كه این چیزا رو نمیفهمن!
یعنی لحظه لحظه به خاطر پولت باهاتن ولی تو اونا رو دوست داری!!
با اینكه میدونی چقده پستن!
یه چیزی ته قلبت هنوز زندست كه اونا ندارن و هیچوقت نخواهند داشت!
اگه این دنیای بزرگاست ای كاش بچه میموندم و صد سال سیا بزرگ نمیشدم
كه این چیزا رو ببینم و انگیزه زنده بودنمو ازم بگیره!
 
لَـعنَــت بـ ـه ایـن زِنـدِگـی......


تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:41 | نویسنده : admin

چـنـد وقـتـيـسـت بـه جـاي يـک جـرعـه آب ِ خـوش ,

"بـغـض" از گـلـويـمـان پـايـيـن مـي رود,

ايـهـا الـنّـاس ...

دلـــ را لـگــــد نـکـنـيـــــد . . .


 

زندگـــيــــ !!!

کلاهت را بـه هــوا بـيانــداز . . .

که من دگــر جـانــ بـــازي کردنــ نــدارم !

تـــو بــردي . . .


 

رسـم آدم هاي ايـنــجــا همين است

تـ ــنـ ـهـ ــ ـا مي گذارند ،

اما انتظار دارند تـــنــهــا گذاشته نـشونــد . . .


 

هر آدم سيـگاري

براي خودش داستاني داره.......

قبل از اينکه بهش بگي که سيگــار ميکشتت،

بــدون که يــه چيزي همين الان داره اونـو مـيکشتش...


چـقــدر شـ ـکــ ـسـ ـتـ ـن سخـــتـــــ است

وقتي تــو داري نگاه مي کني . . .

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -


غــمــگـیـنـــــم

 

مثـل مــادری کــه لــباس ورزشی پـســـرش

بــوی سـیـــــگــــار مـیـــدهـــد . . .

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -


برایــت گردنبندي از اشکــــ درست کرده ام !

يــــادتــــ باشـد،

اشـکــــ هــايــم گــردنـــ تــوسـت . . .



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:41 | نویسنده : admin

چی شد که سیگاری شدی ؟

یه شب بارون میومد, خیلی تنها بودم !

چی شد که ترک کردی ؟

یه شب بارون میومد, دیگه تنها نبودم !

چی شد سیگار رو دوباره شروع کردی ؟

یه شب بارون میومد, دوباره تنها شدم !

چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن ؟

یه شب بارون میومد , خیلی تنها بودم , تو خیابون دیدمش , اون تنها نبود


تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:40 | نویسنده : admin
به نام خدای قصه ها...

یکی بــــــــود یکی نبود                               داستـــــــــان زندگی ماست 

همــیشـــہ هــین بوده یکی بوده ویکی            نبــــوده ، برایم مبهم اســـت که چرا در

اذهان شرقی مان باهم بودن وباهم سـاختن        نمیگنجد وبـــرای بودن یکی،بــــایددیگرے


نباشدهیـــــــچ قصـــہ گویی نیست که داستانش اینــــگونه آغازشودکــه یکی بود دیـــــگرے

هم بود؛همـــہ با هم بــــــودند؛ومااســـــیراین قصــــــــــہ ے کهـــن براے بــــودن یــــکی،

دیـــگرے رانیــــست میکنــــیم،انــــگارکـــــــــــه هیچکــــس نمیـــــداند،جزمـــــــــــا

وهیچکـــــــس نمیفـــهمدجـــــــــزما،وخلاصــــــــــــہ ے کــــــــــلام آنـــکس که

نمیـــــــداند ونمیفهمـــــدارزشـــی نــــــــــــدارد حتـــــــی بــــــــــراے

زیــــــستن؛ومتاسفـــــــانــــہ ایــــن هـنرے اســــت کـــــــــہ

آ نــــــــراخـــــــوب آمـــــوخــــتـــہ ایم هنـــــــــر:

بـــــــــــــــــــــــــــودن یــــــــــــــکی

ونـــــــــبــــــــــــــــودن



تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, | 17:44 | نویسنده : admin

وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو

از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد.

وقتی تخم مرغ به وسیله نیرو

از داخل می شکند ، یک زندگی آغاز می شود.

تغییرات بزرگ

همیشه از داخل انسان آغاز می شود.



صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 13 صفحه بعد